Monday, July 25, 2005

هدف؟!

همونطور که گفتم هنوز هم احساس میکنم از اون هدفی که داشتم و دلیل اصلی یا شاید تنها دلیل نوشتنم بود دور افتادم. ولی خوب هنوز هم به این نتیجه نرسیدم که این کار کاملا بیفایدست. برای همینه که هنوز توی این فکرم که چه کنم و به چه ترتیبی میتونم کاری رو که شروع کردم اصلاح کنم تا نه بخوام بیفایده و بی هدف ادامش بدم و نه اینکه به همین راحتی کوتاه بیام و ولش کنم.

خیلی برام جالب و امیدوار کننده بود که اولین نظر در مورد نوشته قبلی یک دید مثبت و تاییدی بر اون ایده بود. من خودم که واقعا به چنین راههای امیدوار و معتقدم و نمونه های دیگش رو هم قبلن در گزارش تحقیقات روانشناسی در کشورهای دیگه خونده بودم.

تغییر راه ارتباطی بین دو شریک زندگی به راههای غیر معمول و متنوع از این قبیل باعث میشه حرفهای دیگه ای گفته بشه که در حالت عادی بیان نمیشه یا بیانش مشکله. آره، این ممکنه عجیب به نظر بیاد که چه حرفهایی ممکنه بین آدم و همسرش بیان نشه ولی اینجا گفته بشه! ولی آدم دارای جنبه ها و چهره های مختلفی هست که به این راحتی و همیشه اونها بروز نمیکنن. این درحالیه که اون ابعاد شخصیتی پنهان، همجنان تاثیرشون رو روی اعمال و احساسات خواهند داشت. شناخت اونها و آشنایی هرچه بیشتر با روحیات و طرز تفکر کسی که به معنای واقعی کلمه شریک زندگی آدم هست و واقعا دوستش داری نه اینکه فقط بخوای باهش زندگی کنی، کمک زیادی به تفاهم و درک بیشتر و متعاقبا زندگی شیرینتری خواهد داشت. این نوشته ها و گهگدار تعاملی که اینجا صورت میگیره خودبخود خیلی چیزها و سلایقی رو نشون میده که ممکنه آدم به ندرت بتونه در حالت عادی ببینه.

غیر از اینا، خیلی ساده ترش اینکه خیلی حرفها هست که مناسب برای مطرح کردن بصورت مستقیم نیستن. عامل حرف زدن بصورت غیر حضوری و با فرصت کافی برای فکر کردن، خیلی میتونه مفید و راهگشا باشه. شاید هم بشه بعوان یک درددل یا گله ساده به اونها نگاه کرد. لازم نیست مستقیم از همسر آدم باشه ولی بهرحال مایه دلنگرانی یا ناراحتی باشه. خوب آدم گاهی اوقات دوست داره از این حرفها هم بزنه که معمولا خیلیها (شاید بیشتر خانمها) این کار رو در دفتر خاطراتشون انجام میدن یا حالا بصورت امروزی تر در وبلاگ. نمیدونین گاهی اوقات چقدر میتونه مفید باشه که گهگداری از محتویات این دفترچه همسرتون یا مثلا فرزندتون مطلع بشین. البته این کار وقتی که طرف از جریان مطلع نباشه، ریسک بالایی داره و اون خواننده باید واقعا از ظرفیت بالایی برخوردار باشه که تاثیر منفی بجا نمونه.

از همه اینها گذشته هم، امکان جالب وبلاگ هست که درکنار مزایای فوق شاید بشه از نظر و دیدگاههای دیگران هم استفاده کرد.

اینکه شاید حوا علاقه ای به نوشتن نداشته باشه یا این کار براش مشکل باشه رو قبول دارم. ولی دو مشکل هست! اول اینکه اگه قرار باشه بعضی چیزها هم گفتنش مشکل باشه و هم نوشتنش، باید از راه دیگه یا با اصرارهایی از همین مدل راهی برای بیانش پیدا کرد وگرنه تلنبار شدن اونها خوب نیست. دوم هم اینکه ما این کار رو با هم و با همین تصمیم و هدف شروع کردیم و ننوشتن حوا باعث میشه که مجددا فکر و هدف دیگه ای برای ادامه لازم بشه.

کامنت ها و لطف خواننده های اینجا هم مطمئنا بی تاثیر نیست و همیشه باعث دلگرمیه. ولی درواقع با توجه به هدفی که تا اینجا بر اساس اون مینوشتم نمیشه بعنوان یک عامل مهم در ادامه یا عدم ادامه نوشتن اشاره کرد. البته مطمئنا وقتی که دیگه مخاطب من فقط خواننده باشه، نه حوا و جواب هم همیشه از خواننده باشه و نه حوا، اونوقت شاید از مهمترین عوامل انگیزه ساز بشه. حرف هم که تا دلتون بخواد هست و گفتن، خستگی ناپذیره. فقط لازمه که بدونی در چه زمینه ای میخوای حرف بزنی. ولی قبل از ان مهم اینه که بدونی اصلا برای چی حرفی رو بزنی؟!

بوی ز.ز هم که همیشه از اونهایی که واقعا همسرشون رو دوست دارن متصاعده! البته تا اونجایی که من دیدم این بو تنها برای شامه قوی دو گروه جلوه گره. یکی اونهایی که خودشون تا حالا عشقی رو تجربه نکردن (شاید در واقع مجردها) و دیگه اونهایی که خودشون، خودشون رو در مظان این اتهام میبینن یا در واقع خودشون اینکاره هستن!

تا ببینیم چی میشه.

آدم

Monday, July 04, 2005

از آب هم دریغ کردند کوفیان!

مدتها دنبال بهانه بودم که این حرف رو بزنم. با خودم فکر میکردم باشه سر سالگرد شروع این وبلاگ. ولی از شانس روزگار دقیقا همون روزها مصادف شد با اعتصابات همزمان ویولت و نسیم و امید و چند تا دیگه از دوستا! گفتم اینطوری که ناجور میشه، بذار یه وقت دیگه. بعدش هم که همیشه بلاخره انجام کار سخت، سخته و از اون طرف هم خیلی وقتا حرف زیاده توی دل آدم برای گفتن. ولی این بار که تقریبا یک سال از ننوشتن و عدم همراهی حوا میگذره، دیگه گفتم نمینویسم تا وقتی که فرصت و حالی پیدا کنم برای نوشتن این مطلب. این شد که بین نوشته های اخیر فاصله بیشتری افتاد.

مدتهاست که وبلاگ آدم و حوا شده مثل آدرسش، آدم منهای حوا! شاید نحسی اون اسم بوده! شاید صورتک بهتر میدونست که از همون اول لینک اینجا رو به نام «آدم» اضافه کرده بود. ظاهرا درست گِرا گیری نکردم و از هدفم حسابی دور افتادم. (نمیدونم فعلهارو جمع استفاده کنم یا همینطور مفرد!) شاید هم سوارخ رو عوضی گرفتم و باید راه دیگه ای رو پیدا کنم. قضیه ثبت خاطرات و اینها هم که بیخیالی شده دیگه. پس دیگه دلیل چندانی نمیمونه برای ادامه دادن در همین راستا.

دراصل اینجا رو میخواستم برای اینکه بیشتر حرفهای هم رو بفهمیم. شاید چیزهایی رو که به همدیگه نمیگیم یا نمیخوایم مستقیم بگیم، یا حتی آشنایی بیشتر با طرز تفکرات خودمون، چیزهایی که در زندگی عادی روزانه ممکنه بروز نکنه. ولی خوب شاید باز هم مثل خیلی راههای دیگه، روش مناسبی نبوده یا یه جاییشو اشتباه کردم. کسی هم که پیدا نمیشه مشورت حسابی بده. مثلا مثل ذهن سیال (اگه آدرسشو اشتباه نکرده باشم) که رفت تا بیاد و به من در مورد اشتباهات ناجی شدن و راههای جایگزینش بگه!

اولش خوب شروع شد، ولی بعد از یک مدت ننوشتن دیگه حوا حسابی کنار کشید و بهانه آورد. سعی کردم همه جوره بنویسم که همچین فکر اشتباهی از سرش بره بیرون. آخه واقعا که اینطوری نبود. ما چیز دیگه ای میخواستیم. از زمین و زمان نوشتم. از فینگیل کلی نوشتم که میدونستم خودشم دوست داره. ازش بد نوشتم، ازش خوب نوشتم، مستقیم و غیر مستقیم بهش گیر دادم! این اواخر هم که مدتیه سعی کردم حتی با گرفتاریها، تقریبا مرتب بنویسم که شاید روبراه تر شدن وبلاگ و یا دوستان بیشتر، مشوقی باشه. گفتم کاری نداره، ببین همینطوری الکی هم مینویسم. ولی دیگه این حوا به حرف نیومد که نیومد. البته یک چند باری سعی کرد، ولی چه فایده که ادامه نداشت. حتی از کامنت هم دریغ کردند این کوفیان!

اولش فکر کردم که دیگه اصلا نوشتن رو قطع کنم شاید هم فقط گهگدار بنویسم. بعدش هم به این فکر افتادم که جای دیگه و فقط برای خودم بنویسم، تا شاید حتی اگه نتیجه بهتری نگیرم، بتونم راحتتر بنویسم. آخه هرچند که با حوا بقول معروف ندار هستم و در جریان همه چیز و همه کار من هست ولی باز هم گاهی اوقات باید در نوشتن احساسات یا تفکراتم دقت کنم که اشتباه برداشت نشه.

نمیدونم بلاخره چه میکنم، خلاصه خودم هم آخرش نتونستم با خودم به اجماع برسم. (مگه من چیم از این سیاسیون کمتره؟!) بهرصورت به این ترتیب و با این اعترافات این وبلاگ از روند همیشگی خارج میشه مگه اینکه دوباره بشه وبلاگِ آدم و حوا، نه آدم منهای حوا!


آدم