Wednesday, December 29, 2004

-

گرفتاری زیاده و وقت کم. ولی نباید فراموش کنم که خودم گفتم، مهم اینه که کار انجام بشه، حتی اگه به نحو احسن نباشه. اینطوری حداقل یه حرکتی هست و خودش اینرسی لازم برای ادامه رو ایجاد میکنه.

باید سعی کنم هرطور شده کم کم حرفامو بنویسم. خیلی دوست دارم از فینگیل و خاطراتی که باهش داریم بنویسم که یادگاریی باشه برای بعد ها. ولی خوب نه چندان وقت میکنم و نه آقایون سلیقه خوبی دارن برای دیدن و بیان ریزه کاریهای جذاب کودکانه. ولی بلاخره میتونن کل رو ببینن و ازش لذت ببرن. داره روز به روز بزرگتر میشه و جالبتر. و البته پردردسر تر!!

آدم

Tuesday, December 21, 2004

کانون گرم خانواده

یه زمانی همیشه به این فکر بودم که وقتی جایی میرم یا توی راه هستم، چیزی برای مطالعه یا سرگرمی داشته باشم. حالاها دیگه طوری شده که هیچوقت نگران این موضوع نیستم چون همیشه اونقدر فکر در مورد کارای مختلف هست که باید روش کار کنم که نیازی به کاغذ ندارم و همینطوری میتونم مدتها مشغول باشم و از وقتم هم استفاده کنم!

ولی این مال زمانیه که افکار مرتب باشن و اوضاع به راه. دیشب بعد از مدتها اونقدر فکرای پراکنده و مشوّش داشتم که همونطور قاطی پاطی رسیدم خونه. ولی خوب بازهم مثل خیلی وقتای دیگه، یه خونه گرم و پر از محبت و اعضای سرحال و مهربونش منو از اون حال و هوا در آوردن.

خیلی خوشحالم که برای مدتهاست تقریبا اغلب اوقات اینطوریه. تا وقتی توی خونه و با خانواده هستم اصلا فکر و ذکر کار و غیره کلا میره کنار و با خیال راحت کنار هم هستیم. (البته اینطوری هم نیست که همیشه گل بگیم و گل بشنویم! گاهی هم میزنیم سر و کله هم، ولی اونم باز از خود درخته و از جای دیگه خیلی روش تاثیر نمیگذاره!)

خلاصه اینکه با هم خوشیم. (حداقل از نظر خودم، باز جای بقیه حرف نزنم) فکر کنم این یه مقدار ناشی از جو کاری شسته و رفته اینجا و کمی هم بابت دوری (و دوستی) از خاله خرسه های دوست و آشناست! و آخر از همه هم زیر سر همین حواست.

پ.ن. این نوشته های من معمولا خیلی با عجله هستن و سعی میکنم اون چیزی که توی ذهنمه بنویسم. خوب شاید یه چیزی شبیه همون یادداشتهای روزانه ای که خیلیا برای خودشون یک گوشه ای مینویسن. به همین دلیله که خیلی شسته و رفتشون نمیکنم و حتی گاهی اوقات برای حوا ابهام بر انگیز میشن. امیدوارم آخرش با این مدل نوشتن کار دست خودم ندم!

راستی، باکمی تاخیر، شب یلداتون مبارک!

آدم (در وضعیت قاطی پاطی!)

Friday, December 17, 2004

اصلاحات!

حدود یک ماهی هست که حوا شدیدا دست به یک سری اصلاحات زده و با سرعت داره پیش میره. البته منظور از اصلاحات قطعا این نیست که عیبی بوده که باید اصلاح بشه. همیشه یک سری چیزا در زندگی همه هست که دوست دارن تغییرش بدن و بهترش کنن ولی کار سختیه. فکر کنم همه تو زندگیشون، همیشه با چنین چیزایی دست به گریبان بوده و هستن.

خلاصه حسابی از من جلو افتاده و باید به فکر خودم باشم. چیز بیشتری نمیشه گفت. فقط دوست داشتم بگم خیلی خوشحالم و ممنون.

آدم

Wednesday, December 15, 2004

قیر و قیف!

این وبلاگ نوشتن من هم با مشکل فوق الذکر مواجه شده. هروقت پای کامپیوتر فرصتی پیش میاد، حرفام یادم نمیاد. و هروقت حرفی برای گفتن دارم، دسترسی نیست.

البته نه بخاطر امکانات، چون من غیر از خونه و محل کار جایی نیستم و خوشبختانه در هردو جا کامپیوتری هست که 24 ساعته و با سرعت بالا به اینترنت وصل باشه. حتی اغلب اوقات نیاز به روشن کردنشم نیست چون همیشه روشنه! مشکل از زمانهای موجود برای افکار متفرقست. معمولا وقتی حرفها یادم میاد که یا توی راه و در قطار هستم، یا توی رستوران در حال خوردن نهار و یا نهایتا (با عرض شرمندگی خدمت خدا!) در حال نماز!!

آدم

Tuesday, December 07, 2004

ایرانیای مالتی تَسک!

دیگه دارم کم کم مطمئن میشم ما به همون سبک زندگی خودمون عادت کردیم و کاریش هم نمیشه کرد. اینجا وضع کار کردن خیلی روبراه تر و اصولی تر از ایرانه. توی ایران تجربه خیلی کارای مختلف رو داشتم و در عین حال همیشه مشغول چند تاشون بودم. تازه در کنار هر کاری همونطوری که هممون میدونیم یک ذره، فقط یک ذره، هم کارای متفرقه پیش میاد که معمولا از اصل کار بیشتر وقت و اعصاب آدمو هدر میده! خلاصه این وضعیه که فکر میکنم برای همه تو ایران هست که بقول معروف یک سرن و هزار سودا وگرنه نمیتونن گلیمشونو از آب بکشن!

اینجا برعکسه. همه چیز سر جای خودشه و همه کس سر کار خودش. همیشه یه کار اصلی و مشخص برای یه نفر وجود داره و با تمام تلاش در جهت اون هدف پیش میره بدون اینکه مجبور باشه به مسائل دیگه فکر کنه. خیلی خوب و جالبه نه؟ ولی فکر میکنین! من که با چنین اوضاعی زیاد جور نشدم. هروق اینجا کار و مشغله فکریم کمه، بیشتر هرز میرم و وقت تلف میکنم. ولی این اواخر که کمی کارای مختلف افتاده رو دوشم و فکرم روی چند موضوع مختلف پراکنده شده، تازه دارم حال میام!! (یه چیزی تو مایه های باد وطن!!)

خدا خودش کمک کنه.

آدم

Thursday, December 02, 2004

اتلاف وقت

این روزا خیلی از وقتمو به معنای واقعی تلف میکنم و بعدشم براش غصه میخورم! مخصوصا همین اینترنت. همینطور شوخی شوخی به هر بهانه ای درگیرش میشم و خوندن مطالب مختلف و بعدشم گذر چندین ساعت. اگرچه خیلی از این چیزا میتونه مفید باشه و از بعضی چیزاش میشه مطالب خوبی فهمید یا تجاربی رو یاد گرفت یا حداقل با اوضاع و احوال زمونه بیشتر آشنا شد، ولی افکاری هم که اینقدر بخواد به موضوعات مختلف پراکنده بشه دیگه بدرد نمیخوره که! روی هیچکدومشم نمیشه به خوبی تمرکز کرد. و از همه مهمتر کارمه که داره باز عقب میفته.

اینا رو مینویسم که بلکه باز به خودم بیام و کمی کمر همت رو محکمتر ببندم. باید کمی بهتر برنامه ریزی کرد. همیشه این کمی بهتر لازمه چون بازم کمه.

دیروزم که اومدم اینا رو بنویسم برای اولین بار بلاگر گیر داد و نشد! باز خوبه پرشن بلاگ نیست. اونجا که برای یه کامنت گذاشتن دهن آدمو سرویس میکنه و خیلی وقتا بعد از کلی نوشتن، همشو گند میزنه. منم بعدش بیخیالش میشم چون نمیشه کاریش کرد. نمیدونم خود نویسنده هاش چکار میکنن.

آدم