Tuesday, December 21, 2004

کانون گرم خانواده

یه زمانی همیشه به این فکر بودم که وقتی جایی میرم یا توی راه هستم، چیزی برای مطالعه یا سرگرمی داشته باشم. حالاها دیگه طوری شده که هیچوقت نگران این موضوع نیستم چون همیشه اونقدر فکر در مورد کارای مختلف هست که باید روش کار کنم که نیازی به کاغذ ندارم و همینطوری میتونم مدتها مشغول باشم و از وقتم هم استفاده کنم!

ولی این مال زمانیه که افکار مرتب باشن و اوضاع به راه. دیشب بعد از مدتها اونقدر فکرای پراکنده و مشوّش داشتم که همونطور قاطی پاطی رسیدم خونه. ولی خوب بازهم مثل خیلی وقتای دیگه، یه خونه گرم و پر از محبت و اعضای سرحال و مهربونش منو از اون حال و هوا در آوردن.

خیلی خوشحالم که برای مدتهاست تقریبا اغلب اوقات اینطوریه. تا وقتی توی خونه و با خانواده هستم اصلا فکر و ذکر کار و غیره کلا میره کنار و با خیال راحت کنار هم هستیم. (البته اینطوری هم نیست که همیشه گل بگیم و گل بشنویم! گاهی هم میزنیم سر و کله هم، ولی اونم باز از خود درخته و از جای دیگه خیلی روش تاثیر نمیگذاره!)

خلاصه اینکه با هم خوشیم. (حداقل از نظر خودم، باز جای بقیه حرف نزنم) فکر کنم این یه مقدار ناشی از جو کاری شسته و رفته اینجا و کمی هم بابت دوری (و دوستی) از خاله خرسه های دوست و آشناست! و آخر از همه هم زیر سر همین حواست.

پ.ن. این نوشته های من معمولا خیلی با عجله هستن و سعی میکنم اون چیزی که توی ذهنمه بنویسم. خوب شاید یه چیزی شبیه همون یادداشتهای روزانه ای که خیلیا برای خودشون یک گوشه ای مینویسن. به همین دلیله که خیلی شسته و رفتشون نمیکنم و حتی گاهی اوقات برای حوا ابهام بر انگیز میشن. امیدوارم آخرش با این مدل نوشتن کار دست خودم ندم!

راستی، باکمی تاخیر، شب یلداتون مبارک!

آدم (در وضعیت قاطی پاطی!)