Tuesday, October 05, 2004

ادم
امروز اومدم زودی بنویسم قبل از اینکه این ادم بتونه وقت کنه و بیاد سر بزنه اما مگه این فینگیل گذاشت.
وقتی که هنوز ادم جون نمیشناختم خیلی وقتها دلم یک کسی رو میخواست که باهش راحت باشم
و خوب بعدا که کنار هم بودیم فکر کنم در مدت کوتاهی همدل شدیم نمیدونم خوبه یا نه؟!من که خیلی دوست داشتم در زندگیمون با هم صادق باشیم و فکر کنم که موفق بودیم.توی این چند ساله همیشه هر مشکلی که بوده یا هر اتفاقی,بهترین مشاورهای هم بودیم البته میشه گفت که ادم عزیز در این مورد خیلی از من پیشی گرفته و من رو کلی خجل.
امروز هم یکی از اون روزهای بود که خیلی لطف کردو همراهم اومد تا یک گام کوچولو بردارم نمیشه گفت هدف ولی خوب شاید بشه گفت رشد,تعالی و از این جور حرفها
خلاصه مطلب اینکه:در این محل و حضور همراهان وبلاگمون بابا مرسی بابا دوست داریم


حوا