Tuesday, April 05, 2005

نماز خوندن خوبه!

باید سعی کنم بیشتر نماز بخونم! اصلا هرچی نماز عقب مونده هم هست این روزها بخونم. آخه مدتیه احساس میکنم که فقط در حین نماز خوندن هست که فرصتی برای فکر کردن پیدا میکنم! البته نه اینکه منظورم توجه و توکل و موارد مشابه باشه ها. همون فکرای عادی روزمره رو میگم! اصلا اینقدر به حالت رخوت و (نمیدونم چطوری توصیفش کنم) رسیدم که همینطوری فقط یک سری کار رو بصورت روز مره انجام میدم و روز به روز هم بیشتر احساس میکنم که اینطوری وقت تلف کردنه. ولی خوب از طرفی هم یه احساسی هی تلقین میکنه که همینطوری ادامه بده. اگرچه میتونم حس کنم که یک توقف و بعد شروع حساب شده و با انرژی بهتره ولی خوب، چه کنم که بازم هنوز نتونستم با خودم کنار بیام و این حساب و کتاب رو انجام بدم.

حتما شنیدین که میگن: مردي قوي به كارگاه چوب بري رفت و تقاضاي كار كرد ، ريس كارگاه وي را پذيرفت و تبري براي قطع درختان به وي داد . روز اول مرد 20 درخت انداخت. روز بعد با انگيزه بيشتر بر سر كار آماده شد اما تنها موفق به قطع 15 درخت شد. روز بعد نيز در كمال تعجب تنها توانست 10 درخت قطع كند. مرد متعجب از بي نتيجه بودن تلاش خود به كناري نشسته بود كه صاحب كارگاه را در كنار خود ديد، موضوع را تعريف كرد ، صاحب كارگاه پرسيد در اين چند روز آيا تبر خود را تيز هم كرده اي؟ مرد با تعجب فکری کرد و گفت: تلاش زیاد برای قطع درختان زماني را براي تيز كردن تبر برايم نگذاشت.

آره خلاصه اینطوریه که فقط تنها زمانی که بصورت مزمن درگیر کاری نیستم همون نماز با اخلاص(!)خودمه که بطور اتوماتیک انجام میشه و این فرصت رو به ذهن بلااستفاده(!) در اون زمان میده که کمی فکر کنه!
چیه مگه؟ بد میگم؟ اصلا فکر میکنم همین علمای خودمون هم با این قضیه هم عقیده بودن که گفتن اگه چیزی رو گم (یا فراموش) کردین و هرچی فکر کردین و گشتین، پیداش نکردین، اول دو رکعت نماز بخونین!! (اگر هم این قضیه رو نشنیدین میتونین از یکیشون بپرسین)

آدم