Friday, April 22, 2005

دوستان خوب

برام خیلی جالب بود که دیدم وقتایی که نیاز به راهنمایی بقیه دارم بیشتر پیداشون میشه و راهنمایی میکنن. همیشه دوست داشتم همینطور باشه. یعنی وقتایی که همینطوری مینویسم که بیشتر فقط حرفه و یا خاطره، ولی وقتایی که آدم نگرانه یا ناراحته یا نیاز به مشورت داره، اظهار نظر دوستا خیلی میتونه مفید باشه. بهرصورت خوشحالم و ممنون از اونایی که به این ترتیب میتونن کمکی بکنن یا باعث و بانی اون میشن.

شاید بهترین خاطره هایی که میشه از بچه ها نگاه داشت همین نوشته ها باشه. این فینگیل که نشد یه بار از اول بچگیش با خیال راحت ازش عکس یا فیلم بگیریم. هروقت دوربین حاضر باشه، دیگه اون رفتار خودش نیست که انجام میده. تا وقتی که خیلی بچه بود که تا دوربین رو میدید، همه چیزو ول میکرد و زل میزد به دوربین. تا کمی قبل هم که با دیدن دوربین یاد ژست گرفتن میافتاد و دَک و پُز. تازگیا هم که دیگه ناز میاره و دوربین که میبینه روشو اونور میکنه یا با ادا اطوار خودشو میزنه به اون راه. دیگه خیلی آدم مهم شده، نمیذاره از چهرش تصویر برداری بشه! خلاصه مگه اینکه این ذهن مرخص باباش چیزی یادش بمونه و بیاد اینجا بنویسه.

آدم