Thursday, April 07, 2005

یک روز نه چندان خوب!

میخواستم در مورد یک دلخوری کوچیک و الکی که باعث شد دیروز از یه روز خوب به یه روز نه چندان خوب (کمی تا قسمتی ابری) تبدیل بشه بنویسم که خوشبختانه دیروز فرصت نشد. بلاخره از این موارد زیاد میتونه پیش بیاد و فکر میکنم نوشتن و گفتن در اون مورد به این شکل که هرکسی برای خودش و با دیدگاه خودش بنویشه مفید باشه.

خیلی وقتا دلخوریا از ندونستن یک طرف و خوب توضیح ندادن طرف دیگه میتونه باشه. مثلا اگه حوا بدونه که کاری میتونه برای من خیلی دردسر داشته باشه و ناراحت کننده باشه، فکر نکنم به انجام اون اصراری داشته باشه. حالا هرچند من فکر کنم که قبلا اینو بهش گفته باشم، بازم یک توضیح مجدد احتمالا بهتر از برخوردی با ناراحتی و عصبانیته!
همچنین من اگه بدونم انجام کاری برای حوا مشکله یا حال و روز خوبی نداره، حتما بیشتر برای انجام کارها و برداشتن باری از دوشش اقدام میکنم. هرچند من در جریان باشم که مثلا در دوره نقاهت بیماریه هنوز یا مثلا خستگی زیاد یک کار دیگه توانی براش نگذاشته ولی بازم یک توضیح واضحات و یادآوری (مخصوصا به من فراموشکار) میتونه از خیلی از دلخوریها پیش‌گیری کنه.

البته همه اینا فکرایی که با خودم میکنم و تجربیاتی که به میزان خیلی کم انجام شده. امیدوارم اگه بتونم اینطوری باشم، همون جوابهای پیش‌بینی شده رو بگیرم!

آدم