Tuesday, April 26, 2005

انتقال تجربه!

من هم مثل خیلیای دیگه عقیده دارم "تجربه کسب کردنیه نه آموختنی". البته به نظر من این منافاتی با مزایای دونستن تجربیات دیگران نداره که هیچ، تازه انتقال تجربیات خیلی هم مفیده. فقط فرقش در کیفیتشه.

آدم وقتی تجربیات دیگران رو ببینه یا بشنوه، خیلی چیزا میتونه یاد بگیره که از تجربه مجدد اونها جلوگیری کنه. (منظورم بدهاشه فقط!) مثلا ویولت یه مدت بصورت صریح و تقریبا همیشه بصورت ضمنی از تجربیات خودش و دیگران در مورد ام-اس میگفت که فکر کنم برای خیلیا میتونه مفید باشه، حتی برای اونایی که این بیماری رو هم ندارن چیزاهایی برای یاد گرفتن هست. البته خیلی از نوشته‌های فعلی روی وب همینطوره که اون فعلا بیشتر به ذهنم میومد.

همه این حرفها و فکرها از اونجایی تو ذهنم مرور شد که چند وقت پیشا ما با فینگیل مشکل داشتیم. رفتارش به نحو عجیب و زیادی تغییر کرده بود و عکس‌العملهایی نشون میداد که همش برامون تازه و در عین حال کمی نگران کننده بود. خلاصه خوشبختانه وقت و امکانی پیش اومد که در حد شاید کمتر از یک ساعت به کتابی در مورد بچه ها و مطالب مربوط به اونها، نگاهی بندازیم. و اونوقت بود که فهمیدیم این رفتارها نه تنها عجیب نیست بلکه توی کتاب دقیقا همونها رو هم نوشته! خوب اینطوری خیلی هم خیالمون راحت شد و هم اینکه باعث شد از تجربه کردن راههای مختلف برخوردی با فینگیل بیچاره خودداری کنیم. حداقل چیزی که این مدل اطلاعات داره اینه که آدم میفهمه تنها نیست و اگر هم مشکلی هست، چیزیه که معموله و همه باهش دست به گریبونن. و به این ترتیب بیخودی دست به گیرنده های خودش نمیزنه و به خاطر مشکل فرستنده، کارو خرابتر نمیکنه.

خیلی دوست دارم که بیشتر و بیشتر در مورد بچه ها بدونم و بتونم رفتار متناسبتر و بهتری داشته باشم. ولی از یک طرف مثل همیشه وقت نیست!! و از طرف دیگه توی این مدل کتابها مطالب بیخود و نسخه پیچیهای عمومی هم زیاده که اگه آدم حواسشو جمع نکنه بیخودی درگیرشون میشه. من که فکر میکنم مخصوصا با این بچه ها و دوره و زمونه فعلی، نمیشه از روش خاص و ثابتی استفاده کرد و فقط باید با دونستن و تحلیل بیشتر شرایط و تجربیات دیگران، نسخه خاص خودمونو واسه خودمون صادر کنیم. تازه هر از چند گاهی هم مصونیت پیش میاد و باید نسخه رو عوض کرد. عجب دردسریه ها!

تا نظر حوا چی باشه!

آدم