Tuesday, April 12, 2005

همیشه دوست داشتم (و دارم) که هرچه بیشتر با کارها و مشکلات همدیگه آشنا بشیم. اینطوری بیشتر خواهیم تونست همدیگه رو درک کنیم و در مواقع لازم واقعا مثل یک شریک با هم مشورت یه به هم کمک کنیم. البته تا حدودی هم موفق بودیم.

خیلی وقتا مشکلات از همینجا ناشی میشه که زن و مرد از عوالم هم خبر ندارن. تازه در بهترین حالت اگه مشکلی برای هم پیش نیارن یا ناراحتیی بر اثر این عدم اطلاع پیش نیاد، حداقل مشکل اینه که نمیتونن واقعا به هم کمکی کنن یا حتی دلداریی برای مشکلات هم باشن.

چقدر خوب بود اگه میشد هر از چند گاهی جای وظایف عوض میشد تا هرکسی با مسائل و مشکلات طرف دیگه بیشتر آشنا بشه. اصلا غیر از این، خود این تنوع شاید خیلی خوب و مفید بود. فکر کنم دیگه اونطوری خیلی از بحثها و گیر دادنهای دوطرفه که منشاء خیلی از مشکلات هست پیش نمیومد. چون اونوقت مرد دیگه سوال نمیکرد چرا غذا حاضر نیست یا چرا وضع فلان چیز خونه اینطوریه! و دیگه زن هم فکر نمیکرد چرا وضع کار یا درآمد اینطوریه یا اوضاع مالی خونه خرابه یا اینکه چرا همسرش نمیتونه قید بعضی از جلسات بیموقع یا قرارهای خارج از برنامه رو بزنه و هزاران مورد دیگه که همیشه باعث اختلاف بوده و هست.

این حرفا و فکرا خیلی وقتا تو ذهنم بوده و خیلی بالا و پایینش کردم. ولی خوب حیف که فقط فکره! الان هم پا پیش گذاشتن حوا برای کمک فکری و مشورت به من در شاماندهی به کارها باعث شد که یاد این قضیه بیفتم و آرزوی اینکه ایکاش بتونیم هرچه بیشتر این زمینه رو تقویت کنیم.

آدم