Thursday, June 02, 2005

تنبل خونه شاه عباس!

میگن (پای راوی!) شاه عباس (از اونجایی که دید والایی داشته و کلی واسه خودش روشنفکر بوده) گفته بوده که تنبلی واقعا یک بیماریه نه یک گناه و خوب واقعا بعضی افراد مشکلی به اسم تنبلی دارن. خوب طبیعیه که اگه اون یک بیماری باشه، نباید بیمارش رو مقصر دونست و همیشه تحت فشار گذاشت. به همین دلیل دستور میده یک جایی رو به اسم تنبل خونه درست کنن که اونایی که واقعا به این بیماری دچارن، بیان خودشونو اونجا معرفی کنن و خلاصه خدمات و سرویس بگیرن.

بعد از یک مدت واسش خبر میارن که بابا کلی آدمای معمولی هم الکی پا میشن میرن اونجا و به اسم بیمار اطراق میکنن و میخورن و میخوابن درحالیکه از اون دسته تنبلهای واقعی (بیمار) نیستن! خلاصه طبق نقشه ای تصمیم میگیرن که اونجا رو آتیش بزنن تا اصلا همه این متقلبها فراری بشن و تکلیفشون روشن بشه. همه بنده خداهای تنبل و لمیده از ترس آتیش از حلاوت افتاده و متواری میشن و کوله بار خودشونو جمع میکنن. و اما بر اساس درجه خلوص تنبلی این فرار به ترتیب و با انواع گوناگون انجام میشه تا اونجایی که سه تا از اون طفلکیهای واقعی میمونن.

اولیشون میگه: آهای بیاین منم ببرین!
دومی به اولی میگه: بگو بیان منم ببرن!
و سومی رو به دومی میگه: منم همون که این گفت!

بعد از این مقدمه میخواستم چیز دیگه ای رو بگم که درواقع اصل حرفم بود ولی چون این روزا کمی گرفتارم باشه تا بعد! (من از اون فوق الذکرها نیستم ها!)

پ.ن. اونقدر حواسم پرت بود که یک قسمتشو اشتباه نوشتم و مجبور شدم باز بیام درستش کنم.

آدم