Thursday, June 09, 2005

کسر پارچه!

یک سری توی قطار نشسته بودیم و یکی از این نسوان تهاجم فرهنگی زده بهمراه جوانکی که انشالله از محارمش بود جلوی ما نشسته بودن. من که اصولا آدم سر به زیری هستم و مراقب تهاجم به فرهنگم، با حوا هم که بودم دیگه فبها! ولی ببین چقدر دیدنی بود که حوا گفت این بنده خدا رو ببین! (استغفرالله از بابت درس عبرت عرض میشه)

از اینایی بود که لباساش خط در میون میزد و خلاصه هیچ کدومش به جایی نمیرسید. نمیدونم جو معنوی من گرفتش یا از روی حوا خجالت کشیده بود که سعی می‌کرد با اون یذره پارچه موجود در لباس، یجوری قضیه رو درز بگیره. ولی بنده خدا هرکاری کرد دامن نیم وجبیش یا از بالا کم میاورد یا از پایین!! خلاصه کنم، بعد از چندین بار بالا و پایین کردن آخرش یک کیف بزرگ رو مجبور شد بذاره رو پاش تا قضیه حل بشه. معلومه توی اینا هم قضیه جو گیری و پشیمونی بعدش هست.

ولی از من میشنوین در همچین شرایطی، دیدن بقیه افراد اون اطراف جالبتره. بامزست نحوه درگیری اونا با قضیه دید زدن و نزدن و طبیعی کاری! آره حتی همین خارجی هم بعله!

آدم