Sunday, August 01, 2004

شقشقیه!

با خودم فکر میکنم این آخر هفته ای دیگه باید خیلی کارها بکنم. خیلی از کارهای عقب مونده خونه که تا حدودی بهم ریخته و نافرم شده. فکرای مختلف میکنم که یجوری این برنامه رو هم بین برنامه های مختلف دیگه و روزمره زندگی بگنجونم. خلاصه تو همین فکر و حال واحوال از شرکت گاز خدمت میرسن. اعلا میشه ما از داخل خونه شما نشتی گاز تشخیص دادیم! یکی نیست بگه آخه ما داریم اینجا زندگی میکنیم، چیزی برنخوردیم اونوقت شما از تو شرکتتون تشخیص میدین؟! خلاصه راهی نداره و باید آخر هفته بیان بررسی. ساعت رو هم خودشون تعیین میکنن و چون و چرا نداره! در ضمن یادآوری میشه که احتمالا وقت گیره! هیچی دیگه، اضافه کار که هیچی، باید یک سری از برنامه های عادی رو هم حذف کرد.

یارو میاد و کلی بالا پایین میکنه. کار به جزئیات پردردسرش ندارم ولی خلاصه چند ساعتی زور میزنه و دهن خودش و بنده رو سرویس. همه وسایل آشپزخونه باید جابجا بشه، سینک و لولش کنده میشن، کثیف کاری، همه کابینتا از جاشون در میان، گاز آشپزخونه و هرچی ظرفو ظروف که فکر کنین باید برداشته بشه، اخرش میرسه به اونجایی که میخواست برسه! دوباره فیلم برعکس و همه چیز سرجاش ولی انگار زلزله اومده! آخرش با یک لبخند متفکرانه میگه فکر کنم از این واشر کنار آبگرمکن بوده ولی خوب لوله رو هم عوض کردم چون ممکنه بخاطر قدمت اون هم باشه! حرصت میگیره از این همه محکم کاری و درضمن افکار درخشان!

هرطور شده باید اینا رو دوباره روبراه کرد. آخه فردا مهمون ناخونده هم ممکنه بیاد. پس یا علی! در ضمن جبران همه خرابکاریها سعی میکنم اون برنامه هایی رو هم که فکر میکردم اجرا کنم. سعی میکنم تا حد امکان اونجوری باشه که اون دوست داره پس کفپوشها رو دوباره برق میندازم که اثر شوینده بره. در این بین میرم کامپی جونم چاق میکنم. اوه! یک آفلاین دارم. یک پیام کوتاه که تا یکی دوساعت دیگه برمیگرده. با یک لبخند اضافه! چه خوب، پس اون هم مثل من نظرش اینه اون بحث الکی روز قبل اصلا چیزی نبوده و اشتباه شده، پس باید کلا فراموشش کرد.

فعلا تا اینجا باشه، باز بر میگردم