Friday, September 10, 2004

از دست این ادم!
گیرداد که باید الان دیگه بنویسی و به قول خودش با گرز شکار حیوانتش بالا سرم وایستاده تا بنویسم.
اون اوایل که وبلاگ رو درست کردیم بیشتر من مینوشتم( خنده) از سفر که اومدم دیدم این ادم جون ما کلی تریپ مطالب فلسفی مینویسه و کو تا ما این طوری بنویسیم و کلا بی خیال نوشتن شدم . دیدم بهتره خودش ادامه بده و غرغرهای من نباشه هم مهم نیست چندان.
ولی خب مثل اینکه اخرش مجبورم کرد و نوشتم. برم که الان وقت تعیین شدشون تموم میشه و با گرزشون می یان سراغم.


حوا