Monday, September 06, 2004

هیچ آداب و ترتیبی مجوی، هرچه میخواهد دل تنگت بگوی!

آره گفتنش سادست ولی نمیشه به این راحتیا عمل کرد. اوایل فکر میکردم حداقل اینجا آدم راحت میتونه حرفشو بزنه ولی حالا میبینم مشکل از خودمه و نه این بهانه ها. خودم کارو برای خودم سخت میکنم و نمیتونم شاید با خودم هم روراست باشم که اینجا راحت حرفمو بزنم.

در واقع حرفایی که دوست دارم اینجا بنویسم در درجه اول رو به خودمه واینکه بتونم حرف خودمو بهتر بفهمم! اگه این حرف رو آدم به کسی بگه که در جریان نیست شاید خنده دار باشه ولی شما هایی که این رو میخونین از خودین و میدونین چه حس و مفهومی داره. درجه دوم هم دوم هم دوست داشتم بعضی حرفا رو به حوا بگم که خیلی دوستش دارم و در عین حال نمیتونم نه حرفای خیلی خوب رو راحت بهش بگم و نه شکایتها و گله هارو! و در نهایت هم اینکه دوست داشتم بیشتر بتونم با افراد مختلف تبادل نظر کنم و چیزی یاد بگیرم. ولی حالا میبینم که همش نمیشه ! یعنی سخته و خودم باز نمیتونم همت کنم و این کاری رو که دوست داشتم انجام بدم.

خوشحالم که بهر حال همین اندک رو هم پیش میبرم و میتونم گهگداری حرفی بزنم. باید سعی کنم راحتتر باشم که در واقع این تمرینی برای زندگی واقعی خودم هم هست. مشکلی که همیشه داشتم و باهش در حال مبارزه بودم. خودم که از نتیجه این مبارزه ناراضی نیستم. فقط باید بیشتر سعی کنم.

آدم