Monday, September 27, 2004

یک لحظه
ممنون از همه دوستانی که به اینجا سر میزنند و به خصوص هوای ما رو دارن (از اون دندونها).خیلی چیزها هست که دلم میخواهد اینجا بنویسم البته اون جوریها هم که ادم نگرانه که شاید درددلی باشه که نگفته میمونه نیست. خیلی وقتها کلی حرف هست که در حین کار خونه ردیف می کنم که اینجا بنویسم ولی خوب موقعه نوشتن در میمونم.شاید خیلی سخت میگیرم وشاید هم تقصیره فنگیله ولی اعتراف میکنم که نوشتن برام خیلی سخته البته از نظر حرف زدن باید از ادم ببٍرسید(چشمک).
این روزها خیلی خیلی احساس خستگی میکنم البته جسمی فکر کنم یا از دست این فنگیله که رسم رو میکشه یا خودم که عادت دارم تا اخرین توانه خودم رو مصرف میکنم.
خیلی ناله کردم دیگه
راستی این فنگیله ما بدجور لهجه ترکی میشکنه من نمیدونم والا از کی ارث برده از ابویش بپرسین

حوا