Tuesday, September 21, 2004

داستان امروز

نمیدونم چی شده بود این چند روز گذشته نه خودم فرصت نوشتن پیدا کردم و نه اینکه چندباری که نیم نگاهی به صفحه خودمون انداختم، سایت آپ دیت شده ای رو دیدم. حالا امروز که اومدم دیدم یدفه چندین سایت مطلب نوشتن و تقریبا اکثرا هم در مورد یک بحث مشترک. خلاصه همش صحبت از امروز بود و اینکه امروز که در واقع دیروز ما و یا فردای اونا باشه میخوان چکار کنن. من آدم بی سواد که چیز چندانی سر در نیاوردم ولی خوب باعث شد یک سری اخبار جالب هم ببینم که بعد از مدتها خبر نخونده از دنیا نرم. مطالبی از قبیل طراحی لباس ملی که من فکر میکنم اگه جدی میخوان برنامه ای شبیه کشورهای دیگه داشته باشن، بهتره همون لباسهای سنتی خودمونو ببینن چی بوده. نه اینکه بخوان چیز جدیدی خلق کنن. همون کاری که در همه این کشور های خارجی انجام میشه. همون لباسهای سنتیشونو در مراسم خاص استفاده میکنن و بهش افتخار هم میکنن. و در جاهای رسمی هم که لباسهای مرسوم سرتاسر دنیا رو میپوشن و هیچ احساس مشکلی نمیکنن.
البته بعضی از وبلاگها که کلی مطلب نوشته بودن و خلاصه فکر کردن سوژه از جاهای دیگه بیارن کسی متوجه نمیشه، غافل از اینکه امدادهای غیبی، آدرسهایی از منابع اصلی رو در سایتشون قرارداده و ظاهرا خودشون هم خبر ندارن!!

بگذریم. بابت اینکه ظرف گناهان امروز ما هم پر بشه از یک سایت دیگه هم غیبت کنم که تو این چندروزه ظاره یک سری مطالب مستهجن (!) مکتوب کرده بود. امیدوارم کسی تو این یکی دوروزه از لینکهای اینجا به اونجا نرفته باشه که مایه آبروریزی بود. خلاصه مجبور شدم اون رو هم در اسرع وقت از لیست خودمون حذف کنم که ضایع نشیم. ما که از این نظرا شانسی نداریم باز میبینی خدا اومد و گذاشت پای ما و باز با یه لگد انداختمون یه دنیای ورژن پایین تر! اونوقت خر بیار وباقالی بار کن. همون یه بار و قضیه سیب واسه هفت پشت که چه عرض کنم. تا تهش کافی بود !

آدم