امروز که امدم بنویسم دیدم مثل این مادران 40-50 ساله نوشتم، ولی خب دیگه.
امروز با فینگیل رفتیم یک جایی برای بازی بچه ها وکلی بازی کرد بعدشم با این که باران گرفت نم نم رفتیم پارک کنارش ناهار خوردیم .این بچه ما هم که خیلی طو طو(پرنده) دوست داره کلی دنبال این طو طو های بیچاره دنبال کرد وکمی از بی حالی درشون اورد.
بعدش خانه که رسیدیم دیدم چه حالی میده بارونش مثل شبنم لطیفه دوباره عزم خرید کردیم و رفتیم یک لباس البته لباس که نمیشه گفت برای وقتهایی که بارون می یاد برایش خریدیم البته باز حول کردم و کمی رنگ نامناسب خریدم.
حوا