Monday, May 24, 2004

اخیش بالاخره این کوچولو بد از کلی نوق نوق خوابید
کمی امروز گیج و منگ بودم و حسابی مثل چیز تو گل و این بچه هم کی از صبحی کلی قر زده .دیروز مهمون داشتیم یک پسری دارن که اوه و دیگه جای شما خالی خدا رو شکر نه همسایه مون اومد بالا ونه اینکه سقفشون اومد پایین. و امروز هم از صبح همین طور دور بر کاغذ ریختم و یکساعت دیگه هم مهمون دارم حالا کی ؟ همین همسایه پایینی عزیز که البته خیلی هم مهمونی نیست ولی خب رختخوابمون رو هنوز جمع نکردم و اونقدر الان مشکلات توی مخم گیج میزنه که فکر نکنم اصلا بتونم کاری کنم و با این همسایه جون درسی بخوانیم.کلی کارهای عقب مونده داریم که فکر کنم باید خودم دست به کار شوم چون این ادم بیچاره ما هم از من بدتر در گل است و فکر نمیکنم بتونه کاری بکنه. من کلا ادم که حتی بره خرید هم نبودم ولی الان دیگه باید برم یک کارهایی بکنم اون هم با بی زبونی و زبان شیوای ایما و اشاره . خب البته کلی از این کارها کردم تا حالا ولی خب این یکیها، یک جوریاست، چون دل خوشی هم ندارم از قبل ازشون.برم که الان این همسایه جون می یاد
بابا اعتنا. یکی برای ما کامنت بزاره .مردیم از توجه

حوا