Sunday, May 16, 2004

شب پر کار

آره خوب سخته به همه چیز رسیدن و برای همه کار وقت کافی داشتن. ولی خوب باید تونست، حتی اگر به ساعت 12 شب بیانجامه مثل دیشب. ولی خوب لذت دیگه ای داره با خانواده بودن.
نوشته قبلی حوا رو کمی دست زدم و یادم رفت با حوا هماهنگ کنم تا اینکه خودش دید. اگر چه قبل در موردش صحبت کرده بودیم ولی ضایع بود. خلاصه تصمیم گرفتم دیگه از این امکان ویرایش استفاده نکنم.
خوب به نظر من اینجا بیشتر مثل یک دفتر خاطراته برای ما. فقط و فقط همین. پس باید سعی کنیم به همون صورت هم نگاهش داریم. حتی باقی موندن ختی ها هم از نکات جالبی هست که برای بعد بمونه.
فکر میکنم حتی این بتونه برای تحلیل روابط و احیانا مشکلات بین خومون هم مفید واقع بشه. فقط باید در نظر داشته باشیم که این آدم و حوای این تو، با اون بیرونیا فرق میکنن و اگه مشکلاتی در یکیشون وجود داشته باشه به دیگری سرایت نکنه بلکه درس عبرت بشه!
خوب دیگه هابیل و حوا هم بیدار شدن و دیگه باید تمومش کنم. باید اعتراف کنم که واسه این متن کمی هم خودمو چلوندم چون زیاد آمادگی ذهنیشو نداشتم ولی خوب باید مینوشتم که از حوا کم نیارم!

آدم