Sunday, June 06, 2004

ای بابا از دست این اقایون
بعد از کلی که، پاشو من میخوام اپدیت کنم حالا که صفحهاش رو هم اوردم میگه که دیر پاشودی یادم رفت .و خلاصه دیدم که حالا خودم کم نیارم و کمی بنویسم.
این روزها روزهای خوبی بودن چون که اندازه موهای سرم که چیزی هم ازش نمونده(البته مثل اینکه به خاطر اب و هوا اینجای میگن بنده بی تقصیرم)،کار داشتم با کلی دل مشغولی.(ای بابا این ادم جون هم این بغل نشسته و دائم میگه این که لهجه فلان جای ویااینکه بعدا یک بار متن بخوان که پر از غلط املائی است)
بابا ما خواستیم بریم ایران اولش تعارف الکی کردیم به دوستمون اون هم گفت باشه ای چه جالب من هم می ایم بعدش اومدم به مامانم اینها بگم گفتن که عزیز جان ما می خواهیم اسباب کشی کنیم دیگه دود از سرم بلند شد و یک مدتی هست که کاسه چه کنم در دست دارم.
البته مشکل بعدی که قوز بالا قوز هستش این که دوست جونه بنده روز سه شنبه معلوم میشه که کوچولو داره یا نه!!!!و بعد میتونه بگه که می اید یا نه و البته نمیدونم اصلا بتونه ویزا ایران به راحتی بگیره یا نه و خلاصه فکر کنم که شاید اصلا پشیمون شدم و گذاشتم برای بعد .
ساکم رو از حول یکماهی هست که اماده هست و روزی یکبار همه وسایلش ریخته و جمع میشه فکر نکنم از دست این بچه سوغاتی سالم بمونه.
راستی شما تا حالا خارجی بردین ایران نه از گرفتن ویزاش میدونم و اینکه کجاها ببرمش و....

حوا