Monday, June 28, 2004

خرید
دیشب بلاخره مجبور شدم برای خودم برم خرید. البته این اجبار بیشتر ناشی از بی حوصلگی ناشی از موندن توی خونه بود وگرنه خریدن خوراکی حتی اگه تموم شده باشه، خیلی انگیزه ای ایجاد نمیکنه.
خلاصه با توجه به بیکاری و وجود وقت کافی حسابی فروشگاهو دور زدم. این بیانصافا هم که یدفه همه چیزو توی یه فروشگاه یا به قول خودشون سوپر مارکت میفروشن. خلاصه هی دور زدم و هی خریدم. دیگه نه حوا بود که بخواد دعوا کنه و نه فینگیل که بخواد رقابت کنه! دور از چشم هردوشون یک سری هله هوله و خرت و پرت واسه خودم خریدم تا سر فرصت دلی از عزا در بیارم!
نمیدونم چرا هیچوقت نمیتونم به این فروشگاهها مثل خودشون بگم سوپر مارکت! اصلا فکر نکنم اینجا هیچ فروشگاهی به کوچکی سوپرمارکتهای ما باشه. تازه تنوع هم که تا دلت بخواد. از جون مرغ تا شیر آدمیزاد یکجا میتونی پیدا کنی. جالبه که یکی از اهالی اینجا که شاید 40 سالی داشت، یک سری داشت خاطره میگفت. با یک مقدار خجالت میگفت که میدونین آخه اون زمانای ما که سوپر مارکتها اینجوری نبود. برای خرید هر چیزی باید میرفتی مغازه خودش! مثلا گوشت رو از قصابی و نون رو از نونوایی میخریدی!! تازه اینطوری بسته بندی که نبود. باید مثلا میگفتی آقا یک کیلو گوشت بده!!! بعدشم برای اینکه خیلی ضایع نشه اضافه کرد، البته این مال اون قدیما بوده ها !!!

آدم