Sunday, June 13, 2004

اخر هفته
باز هم یک اخر هفته دیگر .اونقدر خوبه با هم بودن که حوا نمیدونه ساعتها چطور میگذره .ایران که بودیم امکان با هم بودن خیلی بیشتر بود ولی اینجا فقط اخرهفته است و اونقدر زود میگذره که شبهای یکشنبه باید کلی به خودم بگم که فردا یکشنبه است نه نه دوشنبه است.و فکر کنم با هم توی این اخره هفته اونقدر جاهای جالب ودیدنی رفتیم که نگو، بعضی وقتها که از بقیه سوال میکنم کجاها رفتین برای دیدن، میبینم که بابا کلی جاها رو دیدیم که حتی خود مردم اینجا هم نرفتن و خوب، امیدوارم که ادامه پیدا کنه.
ادم جونم داره الان اشپزی میکنه به قول خودش داره تمرین میکنه برای تنهایی البته کمی شکسته نفسی است چون بعضی وقتها من هم باید ازون بپرسم مثلا شله زرد رو چه طوری درست میکنن
کوچولومون هم داره به باباش کمک میکنه و در این راستا چای مامان که مثل همیشه فراموش کرده بخوره اورده و میگه مامانی اب و اصرارم داره که الان بخورم تا ببینه .فکر کنم بهتره من هم برم و به جمع خانواده اشپزها ملعق بشم تا صداشون در نیومدهاست


حوا