Friday, July 23, 2004

فرنگ 3
دوست داشتم میتونستم با خیلیا صحبت کنم. دوست داشتم بتونم خیلی از این چیزایی که میبینم و فکر میکنم بدرد خیلیا میتونه بخوره، مطرح کنم. ولی خوب از طرفی هم اونقدر آدم فعالی نیستم که بخوام برم اینور و اونور و از خلایق دعوت کنم برای خوندن این چیزها. بخصوص که اینا میتونه فقط از نظر خودم جالب باشه و طبیعتا خیلیا علاقه ای به خوندن چنین چیزایی نخواهند داشت. پس بهتره که شروع کنم و بنویسم، حداقل مصل یه درددلی برای خودم. اگر چه که میدونم در حال حاضر گذر کسی از این طرفا نمیفته و اگر هم در آینده کسی بیاد وقت اینو نمیکنه که برگرده و این چیزا رو پیدا کنه.

نمیدونم از کجا شروع کنم. وقتی دامنه یک بحث خیلی گستردست، جمع و جور کردن و طرح درستش، یک هنر و تخصص درست و حسابی میخواد. بارها شده با افراد مختلف در این مورد صحبت و بحث کردم و در چنین حالت گفتوگوی دو نفره ای کار خیلی راحتت تره. بهر صورت اول از همه بهتره که بگم آقا جون خلاصش اینکه شنیدن کی بود مانند دیدن!

یک مشکل بزرگ این قضیه ایران یا خارج از همین قضیه ناشی میشه که مردم نمیتونن اینجا رو به راحتی ببینن. در نتیجه میشه مثل اینکه الان هست و هر کسی یه چیزی میگه . متاسفانه حتی این گفته ها به اندازه کافی و در زمینه های مختلف نیست که بشه از روش یه دید خوب پیدا کرد. کشور های دیگه خیلی مزایا دارن (حداقل کشور های به اصطلاح پیشرفته) و کلی چیزای مثبت توشون هست که شاید هیچوقت نمیشه توی ایران پیدا کرد. ولی فقط همین که نیست، کلی هم معایب دارن. چیزایی که ماتوی ایران داریم و خیلی هم میتونه مهم باشه ولی اصلا به نظر نمیاد. پس چیزی که اول از همه از نظر من کاملا روشنه اینه که نمیشه به همین راحتی (یا حتی به سختی!) گفت که کدوم بهتره.

اینهمه خلایقی که سعی در اثبات بهتری یا بدتری کشورهای دیگه در برابر ایران رو میکنن، فقط کارو مشکل تر میکنن. آخه بابا جان حالا اونا برفرض اشتباه کنن، بقول معروف شنونده باید عاقل باشه. اونایی که میخوان از روی این حرفا قضاوت کنن باید حداقل اینو در نظر بگیرن که کسی که داره آخر حرفش برای شنونده تصمیم گیری میکنه و سعی داره یک چیزی و با شدت زیاد به اثبات برسونه نمیتونه منبع موثقی باشه. چه اینوریا که همش میگن خرج بده و اخه و چه اونوریا که همش خارج رو بصورت خوبی و خوشبختی میبینن.

من فکر میکنم یکی از بزرگترین مشکلات همه ما از فشار (بی معنی!) ناشی میشه. مساله اینه که همیشه فشار زیادی برای داخل کشور موندن هست. البته این از منابع مختلف میتونه باشه اعم از فشارهای مالی،مشکلات کاری، محدودیتهای خانوادگی و همچنین مسائل قانونی و غیره. ولی به هرصورت مثل اینه که یک منعی برای رفتن ما به خارج وجود داره. البته همینجا بگم که منظور من از این خارج رفتن، یک سفر توریستی نیست بلکه یک دوره مثلا شش ماهه رو میگم. آدم در چنین شرایطی میتونه حداقل کمی با زندگی واقعی در اون کشور آشنا بشه. اگه واقعا چنین شرایطی برای خلایق فراهم میشد یا حتی زورکی هم که شده هر کسی باید به یک همچین سفری میرفت عالی میشد. اونوقت همه میتونستن خبردار بشن که واقعا حقایق چی هست و شاید برای همه بهتر میشد.

تنها نتیچه این فشار فعلی اینه که اولا رفتن به خارج (یا در واقع فرار از داخل!) مثل یک آروز شده و همه رو وسوسه میکنه که حتما بلاخره یه چیزی هست که میگن جیزه. (مثل همین قضیه سیب و حوای خودمون!) در نهایت اونهایی که میتونن به این فشار غلبه کنن مثل فنری که فشرده شده باشه، هرچقدر فشار بیشتر بوده، با شدت بیشتری پرتاب میشن و خیلی وقتها اونقدر دور میشن که دیگه شاید برگشتی نداشته باشن. در صورتی که اگه اینطور نبود، ...

این یک حرف کاملا ناقصه هنوز ولی خوب همین هم کلی وقت گرفت. دوست دارم در اولین فرصتی که بتونم باز کمی از چیزهایی که به نظر خودم میرسه اینجا بنویسم. خدا به راه راست هدایتم کنه! آمین!

آدم